-
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 10:35
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را ز همه خلق رمیدم ز همه بازرهیدم نه نهانم نه بدیدم چه کنم کون و مکان را ز وصال تو خمارم سر مخلوق ندارم چو تو را صید و شکارم چه کنم تیر و کمان را چو من اندر تک جویم چه روم آب...
-
حکایت جهاز فاطمه رضی (اُسامه گفت سیّد داد فرمان)
دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 18:30
اُسامه گفت سیّد داد فرمان که بوبکر و عمر را پیشِ من خوان چو پیش آمد ابوبکر و عمر نیز پیمبر گفت زهرا را دگر نیز برو بابا جهازت هرچه داری چنان خواهم که در پیش من آری اگرچه نورِ چشمی ای دلفروز بحیدر میکنم تسلیمت امروز شد و یک سنگِ دست آس آن یگانه برون آورد در ساعت ز خانه یکی کهنه حصیر از برگِ خرما یکی مسواک و نعلینی...
-
ما برفتیم، تو دانی و دل غمخور ما
دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 11:55
ما برفتیم، تو دانی و دل غمخور ما بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما از نثار مژه چون زلف تو در زر گیرم قاصدی کز تو سلامی برساند بر ما به دعا آمدهام هم به دعا دست بر آر که وفا با تو قرین باد و خدا یاور ما فلک آواره به هر سو کندم میدانی؟ رشک میآیدش از صحبت جان پرور ما گر همه خلق جهان بر من و تو حیف برند بکشد از همه...
-
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 11:28
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان قال و مقال عالمی میکشم از برای تو دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار گوشه تاج سلطنت میشکند گدای تو خرقه زهد و جام می گر چه نه درخور همند این همه...
-
به حریم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانیم
دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 11:23
به حریم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانیم به کنار من بنشینی و به کنار خود بنشانیم من اگر چه پیرم و ناتوان تو مرا ز درگه خود مران که گذشته در غمت ای جوان همه روزگار جوانیم منم ای برید و دو چشم تر ز فراق آن مه نوسفر به مراد خود برسی اگر به مراد خود برسانیم چو برآرم از ستمش فغان گله سر کنم من خسته جان برد از شکایت خود...
-
شنو پندی ز من ای یار خوش کیش
دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 11:17
شنو پندی ز من ای یار خوش کیش به خون دل برآید کار درویش یقین میدان مجیب و مستجابست دعای سوخته درویش دل ریش چو آن سلطان بیچون را بدیدی غنی گشتی رهیدی از کم و بیش چو اسماعیل قربان شو در این عشق ولی را بنده شو گر نیستی میش چو پختی در هوای شمس تبریز از این خامان بیهوده میندیش
-
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 11:10
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی جانا روا...
-
آن را که درون دل عشق و طلبی باشد
دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 11:08
آن را که درون دل عشق و طلبی باشد چون دل نگشاید در آن را سببی باشد رو بر در دل بنشین کان دلبر پنهانی وقت سحری آید یا نیم شبی باشد جانی که جدا گردد جویای خدا گردد او نادرهای باشد او بوالعجبی باشد آن دیده کز این ایوان ایوان دگر بیند صاحب نظری باشد شیرین لقبی باشد آن کس که چنین باشد با روح قرین باشد در ساعت جان دادن او...
-
نمیدانم چه در پیمانه کردی
دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 09:51
نمیدانم چه در پیمانه کردی تو لیلی وش مرا دیوانه کردی چه شد اندر دل من جا گرفتی مکان در خانه ی ویرانه کردی ای تو تمنای من ای یار زیبای من تویی لیلای من مرا مجنون صفت دیوانه کردی زدی از هر طرف آتش چو شمعم مرا بیچاره چون پروانه کردی ای یار سنگین دلم ای لعبت خوشگلم سرو پا در دلم به فقیران نظر شاهانه کردی
-
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 09:40
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است عیش با آدمی ای چند پری زاده کنی تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان گر نگاهی سوی فرهاد...
-
ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما
دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 09:36
ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما در گل بمانده پای دل...
-
رستم ازین بیت و غزل ای شه و سلطان ازل
پنجشنبه 16 اردیبهشت 1395 09:38
رستم ازین بیت و غزل ای شه و سلطان ازل مـفـتعـلن مـفـتعلـن مـفـتـعلن کــشـت مـرا قـافـیــه و مغـلـته را گـو هـمـه سـیـلاب بـبـر پوست بود پوست بود در خور مغز شعرا شعـر چـه بـاشـد بـر مـن تـا کـه ازان لاف زنم هــسـت مـرا فـن دگـر غـیـر فنون شعرا شعر چو ابریست سیه من پس آن پرده چو مه ابر سیه را تو مخوان ماه منور به سما...
-
ای چشم تو هم پیمانه
چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 15:44
ای چشم تو هم پیمانه هم سنگ دو صد خون خانه همه شور عشق و مستی ام از یک نگاه تو از هر دو جهان بیگانه شد خانه دل میخانه چو تویی کنارم غم ندارم در پناه تو با تو دنیا ، باغ رویا در چشم تو صد میکده می بینم سرمستی دل با نگهی می جویم در آینه جز نقش تو، که می بینم کی جز ره مهر تو رهی می پویم ای چشم تو هم پیمانه هم سنگ دو صد...
-
ای آرامش جان غیر تو دلدار ندارم
دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 13:32
ای آرامش جان غیر تو دلدار ندارم با این همه غم، غیر تو غمخوار ندارم با نیم نگاهی دل من زنده کن ای دوست زآن بحر کرم خواهش بسیار ندارم جز یاد رخت ای مه من در همه ی عمر نقشی به سراپرده پندار ندارم از عشق تو می سوزم و افسوس که یکدم در خلوت تو رخصت اقرار ندارم من مست توأم رسته ام از عالم خاکی بینی چو مرا خرقه و دستار ندارم...
-
مقصود عاشقان دو عالم لقای تست
پنجشنبه 2 اردیبهشت 1395 15:51
مقصود عاشقان دو عالم لقای تست مطلوب طالبان به حقیقت رضای تست هر جا که شهریاری و سلطان و سروریست محکوم حکم و حلقه به گوش گدای تست بودم بر آن که عشق تو پنهان کنم ولیک شهری تمام غلغله و ماجرای تست هر جا که پادشاهی و صدری و سروریست موقوف آستان در کبریای تست قومی هوای نعمت دنیا همی پزند قومی هوای عقبی و ما را هوای تست هر...
-
خوشتر از دوران عشق ایام نیست
پنجشنبه 2 اردیبهشت 1395 15:42
خوشتر از دوران عشق ایام نیست بامداد عاشقان را شام نیست مطربان رفتند و صوفی در سماع عشق را آغاز هست انجام نیست کام هر جویندهای را آخریست عارفان را منتهای کام نیست از هزاران در یکی گیرد سماع زانکه هر کس محرم پیغام نیست آشنایان ره بدین معنی برند در سرای خاص، بار عام نیست تا نسوزد برنیاید بوی عود پخته داند کاین سخن با...
-
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
پنجشنبه 2 اردیبهشت 1395 15:09
تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدمیت مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی که فرشته ره ندارد...
-
مرحبا ای بلبل باغ کهن از گل رعنا با ما گو سخن
یکشنبه 29 فروردین 1395 20:28
مرحبا ای بلبل باغ کهن از گل رعنا با ما گو سخن مرحبا ای هدهد برخنده فال مرحبا ای طوطی شکر مقال مرحبا ای قاصد طرار ما میدهی هر دم خبر از یار ما در زمان هفت آسمان را طی کنی مرکب حرص و هوا را پی کنی دم به دم روشن کنی در دل چراغ هر نفس از عشق سازی سینه داغ مرحبا ای راهنمای راه دین از تو روشن شد مرا چشم یقین یافت فالب، طینت...
-
ای فدای تو هم دل و هم جان
شنبه 28 فروردین 1395 20:37
ای فدای تو هم دل و هم جان وی نثار رهت هم این و هم آن دل فدای تو، چون تویی دلبر جان نثار تو، چون تویی جانان دل رهاندن زدست تو مشکل جان فشاندن به پای تو آسان راه وصل تو، راه پرآسیب درد عشق تو، درد بیدرمان بندگانیم جان و دل بر کف چشم بر حکم و گوش بر فرمان گر سر صلح داری، اینک دل ور سر جنگ داری، اینک جان دوش از شور عشق و...
-
نادیده رخت نادیده رخت
جمعه 27 فروردین 1395 12:47
نادیده رخت نادیده رخت در غم هجرت شده مشکل ترسم که بمیرم نشود مشکل من حل تو نازنین یار منی تو یار و غمخوار منی من که میمیرم خدا من که میسوزم چرا دور از منی من که میمیرم خدا من که میسوزم چرا دور از منی
-
مطلبی شاید به ظاهر ارزنده
دوشنبه 23 فروردین 1395 00:07
مطلبی شاید به ظاهر ارزنده برای آنهایی که به دنبال حقیقت هستند. برای مطالعه اینجا کلیک کنید.
-
آن خداوند زمین آسمان
یکشنبه 22 فروردین 1395 01:37
آن خداوند زمین آسمان زندگی بخش وجود انس و جان خاک رهش توتیای چشم ماست آبرو افزای هر شاه و گداست هر که باشد دایما در یاد او یاد حق هر دم بود ارشاد او گر تو در یاد خدا باشی مدام می شوی ای جان من مرد تمام آفتابی هست پنهان زیر ابر بگذر از ابر و نما رخ همچو بدر این تنت ابریست در وی آفتاب یاد حق می دان همین باشد چو آب هر که...
-
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست...
شنبه 21 فروردین 1395 16:56
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر کان چهره مشعشع تابانم آرزوست بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست...
-
مدتی یعقوب بودم بی بصر
شنبه 21 فروردین 1395 10:34
مدتی یعقوب بودم بی بصر مدتی جویای یوسف در بدر مدتی حیران بودم من چیستم مدتی جویان بودم من کیستم عاقبت تحقیق چون کردم در خودم خود بودم یعقوب خود یوسف بودم نیست غیر از ذات ما موجود هیچ فهم کن ای سالک حق رو مپیچ خویش را دریاب خود را گم مکن بی تو اینجا هیچ نبود بیخ و بن گشت ظاهر از تو این تخم و شجر ماده هر چیز خود هستی...
-
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
شنبه 21 فروردین 1395 01:15
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد میدارد که بربندید محملها به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها شب تاریک و...
-
پیر من و مراد من، درد من و دوای من
شنبه 21 فروردین 1395 00:41
پیر من و مراد من، درد من و دوای من فاش بگفتم این سخن، شمس من و خدای من از تو به حق رسیدهام، ای حق حقگزار من شکر تو را ستادهام، شمس من و خدای من مات شوم ز عشق تو، زانکه شه دو عالمی تا تو مرا نظر کنی، شمس من وخدای من محو شوم به پیش تو تا که اثر نماندم شرط ادب چنین بود، شمس من و خدای من ابر بیا و آب زن، مشرق و مغرب...
-
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
شنبه 21 فروردین 1395 00:35
روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا می روم ؟ آخر ننمایی وطنم مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا یا چه بود است مراد وی از این ساختنم جان که از عالم علوی است یقین می دانم رخت خود باز بر آنم که همان جا فکنم مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک دو سه روزی...
-
تو مرا جان و روانی چه کنم جان و روان را
شنبه 21 فروردین 1395 00:27
تو مرا جان و روانی چه کنم جان و روان را تو مرا مایه جانی چه کنم سود و زیان را چون من از خلق بریدم ز همه خلق رمیدم نه عیانم نه نهانم چه کنم کون و مکان را ز خودی چونکه برستم ز می عشق تو مستم چون همه خویش شدستم چه کنم جمله جهان را از ازل مست الستم از همه قید بجستم به خدا صید شدستم چه کنم تیر و کمان را چو من از خویش بگشتم...
-
یا رب چه جمالست رخ سیمبران را
شنبه 21 فروردین 1395 00:08
یا رب چه جمالست رخ سیمبران را کز پای در آرند بیک لحظه سران را شایسته هر دیده نباشد رخ دلبر از نور کجا بهره بود بی بصران را ای زاهد مغرور به تسبیح و به طاعت تا چند زنی طعنه تو صاحب نظران را از درد من شیفته آگاه کسی نیست کز سر محبت چه خبر بیخبران را آن بی خبران از من آشفته چه دانند خود را نشناسند و ملامت دگران را
-
دیدن زلف و خال نا محرم
جمعه 6 فروردین 1395 22:17
دیدن زلف و خال نا محرم دانه کید دام تلبیس است هر نظر ناوکیست زهرآلود که ز شست و کمان ابلیس است