با خداییم و شما را رهنما
در حقیقت من خدایم من خدا
آمدم در صورت انسان پدید
من شما را رهنما و پیشوا
بایدت از خود کنون بیرون شدن
تا یقین گردد تو را این ماجرا
تو خدایی نیک بین در خویشتن
نیست غیری در میان جز نام ما
گاه چون موسی روم در کوه طور
گاه چون عیسی شوم ذر مقتدا
گاه بر شکل دیگر پیدا شوم
گه شوم ظاهر به شکل مصطفا
گاه تیغ کین شوم چون ذوالفقار
گاه گردم در لباس مرتضا
بوده و هستم و باشم بی شکی
نیک بنگر در روای کبریا
احمدی در چشم ظاهر دیده است
در جمال دلبران نور خدا
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر
زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است
غمت در نهانخانه دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست، مشکل نشیند
خلد گر به پا خاری، آسان برآرم
چه سازم به خاری که در دل نشیند
به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریهام ناقه در گل نشیند
پی ناقهاش رفتم آهسته، ترسم
غباری به دامان محمل نشیند
به دنبال محمل، سبکتر قدم زن
مبادا غباری به محمل نشیند
نازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی، مقابل نشیند
با درد بساز چون دوای تو منم
درکس منگر که آشنای تو منم
گر بر سر کوی عشق ما کشته شوی
شکرانه بده که خونبهای تو منم
------------------------------------------------------
در یمنی و بامنی پیش منی
در پیش منی و بی منی در یمنی
من با تو چنانم ای نگار چینی
کاندر غلطم که من توام یا تو منی
------------------------------------------------------
از خلق مخواه ار ندهد سوخته شی
ور زانکه دهد به منت افروخته شی
از خالق خود خواه ار دهد اندوخته شی
ور می ندهد بر درش آمیخته شی
------------------------------------------------------
------------------------------------------------------
------------------------------------------------------
------------------------------------------------------
------------------------------------------------------
دارم گنهی ز قطره باران بیش
وز شرم گنه فکنده ام سر به پیش
گویند مرا که غم مخور ای درویش
تو در خور خود کنی و ما در خور خویش
------------------------------------------------------