آرامش

PEACE

آرامش

PEACE

ای شده محرم مجالس راز



ای شده محرم مجالس راز 

راز هر مجلسی امانت توست

مکن افشای مجلس هر کس 

زانکه افشای آن خیانت توست



آل عمران (200-185)



هر نفْسی شربت مرگ را خواهد چشید و محققاً روز قیامت همه شما به مزد اعمال خود کاملاً خواهید رسید، پس هر کس را از آتش جهنم دور دارند و به بهشت ابدی درآرند چنین کس سعادت ابد یافت، که زندگی دنیا جز متاعی فریبنده نیست. (۱۸۵)

محققاً شما را در مال و جان آزمایش خواهند کرد و از آن‌ها که پیش از شما کتاب آسمانی به آن‌ها داده شد و از مشرکان زخم زبان بسیار خواهید شنید، و اگر صبر پیشه کرده و پرهیزکار شوید (البته ظفر یابید) که ثبات و تقوا سبب قوت اراده در کارهاست. (۱۸۶)

و چون خدا از آنان که کتاب به آن‌ها داده شد پیمان گرفت که حقایق کتاب آسمانی را برای مردم بیان کنید و کتمان مکنید، پس آن‌ها عهد خدا را پشت سر انداخته و آیات الهی را به بهایی اندک فروختند، پس بد معامله‏‌ای کردند. (۱۸۷)

(ای پیغمبر) مپندار آن‌هایی که به کردار زشت خود شادمانند و دوست دارند که مردم به اوصاف پسندیده‏‌ای که هیچ در آن‌ها نیست آن‌ها را ستایش کنند، البته گمان مدار که از عذاب خدا رهایی دارند، که آن‌ها را عذابی دردناک خواهد بود. (۱۸۸)

خداست مالک آسمان‌ها و زمین، و خدا بر هر چیز تواناست. (۱۸۹)

محققاً در خلقت آسمان‌ها و زمین و رفت و آمد شب و روز دلائل روشنی است برای خردمندان عالم. (۱۹۰)

آن‌ها که در هر حالت، ایستاده و نشسته و خفته خدا را یاد کنند و دائم در خلقت آسمان و زمین بیندیشند و گویند: پروردگارا، تو این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریده‏‌ای، پاک و منزهی، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگاهدار (۱۹۱)

ای پروردگار ما، هر که را در آتش افکنی او را سخت خوار کرده‏‌ای، و ستمکاران هیچ یاوری ندارند (۱۹۲)

پروردگارا، ما صدای منادیی که خلق را به ایمان فرا می‏‌خواند که به پروردگارتان ایمان آورید، شنیدیم و ایمان آوردیم، پروردگارا، از گناهان ما درگذر و زشتی کردار ما بپوشان و هنگام جان سپردن ما را با نیکان و صالحان محشور گردان (۱۹۳)

پروردگارا، ما را از آن‌چه به زبان رسولان خود وعده دادی نصیب فرما و ما را در روز قیامت محروم مگردان، که تو هرگز در وعده تخلّف نمی‏‌ورزی. (۱۹۴)

پس خدا دعاهای ایشان را اجابت کرد که البته من (که پروردگارم) عمل هیچ کس از مرد و زن را بی‏‌مزد نگذارم، زیرا شما از یکدیگرید (و همه در نظر من یکسانید)، پس آنان که از وطن خود هجرت نمودند و از دیار خویش بیرون رانده شدند و در راه من رنج کشیدند و جهاد کرده و کشته شدند همانا بدی‌های آنان را بپوشانم و آن‌ها را به بهشت‌هایی درآورم که زیر درختانش نهرها جاری است. این پاداشی است از جانب خدا، و نزد خدا است پاداش نیکو. (۱۹۵)

(دنیا) تو را نفریبد چون بینی که کافران در شهرها به راحتی می‏‌گردند. (۱۹۶)

این متاعی اندک است و پس از این جهان منزلگاه آنان جهنم است و بد آرامگاهی است. (۱۹۷)

لیکن آنان که خداترس و با تقوایند منزلگاه‌شان بهشت‏‌هایی است که در زیر درختانش نهرها جاری است و در آن جاودانند، در حالتی که خدا بر آن‌ها خوان احسان خود گسترده، و آن‌چه نزد خداست برای نیکان بهتر است. (۱۹۸)

همانا برخی از اهل کتاب کسانی‏‌اند که به خدا و کتاب آسمانی شما و کتاب آسمانی خودشان ایمان آورند در حالی که مطیع فرمان خدا بوده و آیات خدا را به بهای اندک نفروشند، آن طایفه را نزد خدا پاداش نیکوست، و البته خدا حساب خلق را سریع و آسان خواهد رسید. (۱۹۹)

ای اهل ایمان، (در کار دین) صبور باشید و یکدیگر را به صبر و مقاومت سفارش کنید و مهیا و مراقب کار دشمن بوده و خداترس باشید، باشد که پیروز و رستگار گردید. (۲۰۰)




 

حکومت نفس و حکومت دل




حکومت نفس و  حکومت دل

در حکومت نفس طبع ناری پیدا میشود

در حکومت دل طبـع نوری پیدا میشود

در حکومت نفس طبع فرعونی میشود

در حکومت دل طبع موسائی میشود

در حکومت نفس طبع جلالی میشود

در حکومت دل طبع جمالی میشود

در حکومت نفس طبع پر از شر میشود

در حکومت دل طبع پر از خیر میشود

در حکومت نفس وجود تنگی پیدا میکند

در حکومت دل وجود فراغت پیدا میکنید

در حکومت نفس وجود عیب بین میشود

در حکومت دل وجود حق بین میشود

در حکومت نفس وجود حرص الفنا پیدا میکند  

در حکومت دل وجود حرص البقا پیدا میکند

در حکومت نفس جدائی پیدا میشود        

در حکومت دل قربیت پیدا میشود

در حکومت نفس قال پیدا میشود  

در حکومت دل حال پیدا میشود

در حکومت نفس سردی پیدا میشود

در حکومت دل گرمی پیدا میشود

در حکومت نفس انسان طالب شی میشود  

در حکومت دل انسان طالب حق میشود

درحکومت نفس انسان در تاریکی زندگی میکند

درحکومت دل انسان درروشنی زندگی میکند

در حکومت نفس انسان پر از خواص میشود

در حکومت دل انسان بی خواص میشود(مثل میوه که پخته می شود)

در حکومت نفس طبع حیوانی می‌شود

در حکومت دل طبع انسانی میشود

در حکومت نفس انسان بی پاس میشود

در حکومت دل انسا ن با پاس میشود

در حکومت نفس وجود غافل میشود

در حکومت دل وجود ذاکر میشود

در حکومت نفس وجود غم پیدامیکند

در حکومت دل انسان بی غم میشود

در حکومت نفس وجود با کینه میشود

در حکومت دل وجود بی کینه میشود

در حکومت نفس وجود بغض پیدا میکند

در حکومت دل وجودمهر پیدا میکند

در حکومت نفس وجود با قربیت وداع میکند

درحکومت دل وجود قربیت (معرفت) پیدا میکند

درحکومت نفس وجوددوست را دشمن میبیند

درحکومت دل وجود دشمن را دوست میبیند

در حکومت نفس وجود غیر بین میشود

در حکومت دل وجودحق بین میشود

در حکومت نفس انسان در خوف می باشد

در حکومت دل انسان لاخوف میشود

در حکومت نفس وجود مرده می باشد

در حکومت دل وجودزنده میشود

در حکومت نفس طبع ناسوتی میشود

در حکومت دل طبع لاهوتی می‌شود

در حکومت نفس وجود به علم هستی رغبت پیدا می کند

در حکومت دل وجود به علم نیستی رغبت پیدا می‌کند

درحکومت نفس وجود سیر ناسوتی پیدا می کند

درحکومت دل وجود سیر آفاقی پیدا میکنید

در حکومت نفس شان خودی پیدا میشود

در حکومت دل شان فقرو بی خودی پیدا میشود

در حکومت نفس وجود مریض میشود

در حکومت دل وجود تداوی میشود

درحکومت نفس وجود به هستی خوشی میکند

درحکومت دل وجودبه نیستی خوشی میکند

درحکومت نفس وجودبه دنیا دار احترام میکند

درحکومت دل وجودبه یک مسکین احترام میکند

احترام دنیا دار دوزخ است احترام مسکین جنت است

در حکومت نفس وجود پیش قدمی و کلانی می خواهد

در حکومت دل و جود خادمیت،عاجزی و نیستی میخواهد


بواسطه همین دو قدرت خداوند (ج) دو جهان رابه تو داده است، بواسطه دو جهان <و لقد کرمنا بنی آدم > شدی. بعد از این ، از راه همین دو احوال خود را معاینه کنید که طبع نوری در وجود حکومت می‌کند و یا طبع ناری. همین دو طبع که در وجود داری دو کتاب است . طبع ناریت یک کتاب ، طبع نوریت دیگر کتاب. همین دو کتاب همرایت آوردی و همین دو کتاب واپس همرای تو میرود. همین دو کتاب از تو عمل می خواهد. عمل ناری تو از نور نفس است ، کمالش شرا است ، شر را می آورد. عمل نوریت از نور دل است، شر ر ا می برد.

همین دو قوه خود ر ا معاینه کنید. که آمر مملکت باطنت ناری است و یا نوری. دیگر جهان را ازتو پرسان نمی‌کند. احوال ظاهری داری یا احوال باطنی ؟ چرا که در زمین دل تخم مهر و مَحبت کشته می‌شود بعد از این شما مخیر هستید که هر چی میکارید یا در زمین نفس و یادر زمین دل.




حق کـه هفتـادو دو ملت آفـرید




حق کـه هفتـادو دو ملت آفـرید 

 فـرقه نـاجی از این ها برگـزید

فـرقـه ناجی بدان بی اشتبـاه 

 هست هفتـاد و دو ملت را پنـاه

مردمـان اش هـر یکی پـاکیزه تر 

 خو بروی و خوب خوی و خوش سیـر

به پیش شان جز یـاد حق منظور نیست 

 حرف غیـر بنـدگی دستور نیست

می چکد از حرف شان قند و نبـات 

 بـارد از هر موی شان آب حیات

فـارغ اند ازبغض و از کین و حسد 

 بر نمی آیـد ز شان افعـال بد

هـر کس را عزت و حرمت دهند 

 مفلـس را صـاحب دولت کنند

مـرده دل را آب حیوان می دهد 

 هـر تنی پـژمرده را جان می دهد

سبـز میسـازند چوب خشک را 

 بوی می بخشـد رنگ مشک را

هم شریف اند جمله د ر ذات و صفات 

 طالب ذات اند انهـم غیر ذات

خوی شان علم و ادب را مظهر است 

 روی شـان روشن زمهر انوار است

ملک شـان از قوم مسکینان بوده 

 هـر دو عـالم شـایق ایشان بوده

صحبت شـان خاک را اکسیر کـرد 

 حرف شـان در هر دلی تـاثیر کرد

هـر که بـا ایشان نشیند یک دمی 

 روز فـردا او کجا دارد غمی

آنچـه در صد سـال عمرش بر نیافت 

 صحبت شان همچو خورشیدی بتافت

مـا که از احسـان شـان شرمنده ایم 

 بنـده احسانیم و شـرمند ه ایم

صـد هـزاران همچو من قـربان شان 

 هـر چه گویم کم بود در شان شان

شـان اشـان بیـرون بود از گفتگو 

 جـامعه شان پاک است از شستشو




غم و اندوه و فکرت دنیا کرده دلها تباه و نابینا



غم و اندوه و فکرت دنیا 

کرده دلها تباه و نابینا

چون شبی تیره گشته دل ز غرور

سوی باطل همی دود عمدا

همه گفتار ما فریب و دغل 

همه کردارهای ما بر ما 

گشته بر ما همه مسلط دیو 

بر دل ما گماشته غوغا

جز هوی و هوس مرادی نیست

همه وسواس باطل و سودا 

کس نیندیشد از قیامت و گور 

از حساب و عذاب روز جزا

ناگه آید رسول مرگ تو را

سفر مرگ را بساز و بیا

تو که خو کرده ای به بد کاری 

نه به دل کرده ای فنا به بقا

نکند هیچ کس چنین به یقین 

هر که او هست عاقل و دانا

زشت باشد کسی که گوید پند

نکند سود پند به اهل جفا

احمدا بگذر از هوی و هوس 

تا نباشی ندیم غم فردا