آرامش

PEACE

آرامش

PEACE

تو مرا جان و روانی چه کنم جان و روان را



تو مرا جان و روانی چه کنم جان و روان را

تو مرا مایه جانی چه کنم سود و زیان را

چون من از خلق بریدم ز همه خلق رمیدم

نه عیانم نه نهانم چه کنم کون و مکان را

ز خودی چونکه برستم ز می عشق تو مستم

چون همه خویش شدستم چه کنم جمله جهان را

از ازل مست الستم از همه قید بجستم

به خدا صید شدستم چه کنم تیر و کمان را 

چو من از خویش بگشتم همگی خویش بگشتم 

چو دل از غیر تو شستم چه کنم شرح و بیان را



یا رب چه جمالست رخ سیمبران را



یا رب چه جمالست رخ سیمبران را

کز پای در آرند بیک لحظه سران را

شایسته هر دیده نباشد رخ دلبر 

از نور کجا بهره بود بی بصران را 

ای زاهد مغرور به تسبیح و به طاعت 

تا چند زنی طعنه تو صاحب نظران را 

از درد من شیفته آگاه کسی نیست 

کز سر محبت چه خبر بیخبران را 

آن بی خبران از من آشفته چه دانند 

خود را نشناسند و ملامت دگران را





دیدن زلف و خال نا محرم



دیدن زلف و خال نا محرم

دانه کید دام تلبیس است

هر نظر ناوکیست زهرآلود

که ز شست و کمان ابلیس است



ای خوش آنکو بعیب بینی خویش



ای خوش آنکو بعیب بینی خویش 

پیشوای هنروران گردد 

عیب او پیش دیده دل او 

پرده عیب دیگران گردد



ای که پرسی که بهترین کس کیست



ای که پرسی که بهترین کس کیست 

گویم از قول بهترین کسان 

بهترین کس کسی بود ز خلق 

بیش باشد به خلق نفع رسان