وقت آن آمد که ما با پاکبازان دم زنیم
از گروه جاهلان یکسو شویم و خم زنیم
ما ز نوریم و نیالائیم به هر تر دامنی
تا رفیق خود نبینیم با کسی کی دم زنیم
دیو شیطان را بگیریم و به دامش در کشیم
قفل لا حول و لا را ما بر آن محکم زنیم
خلق را از بیم دوزخ در نماز آورده اند
ما بهشت و دوزخش در یک زمان بر هم زنیم
خورد آدم گندم و ما را برون کرد از بهشت
بعد از این ما دست اندر دامن آدم زنیم
وارهیم از هفت کوکب بگذریم از نه فلک
عرش را منزل کنیم و با ملایک دم زنیم
رخت بندیم از این عالم به بالاتر رویم
خیمه در کوه صفا و مروه و زمزم زنیم
صوفی صافی شویم و توبه آریم از گناه
بعد از آن ما خود قدم چون عیسی مریم زنیم
احمدا چون حق بگفتی دیده را حق بین بساز
هر چه گوید حق بگوید ما که ایم که دم زنیم