آرامش

PEACE

آرامش

PEACE

غزل 1774 - ما به تماشای تو بازآمدیم



ما به تماشای تو بازآمدیم

جانب دریای تو بازآمدیم

سیل غمت خانه دل را ببرد

زود به صحرای تو بازآمدیم

چون سر ما مطبخ سودای توست

بر سر سودای تو بازآمدیم

از سر چه صد رسن انداختی

تا سوی بالای تو بازآمدیم

ناله سرنای تو در جان رسید

در پی سرنای تو بازآمدیم



غزل 1390- بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم



بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
آن جا روم آن جا روم بالا بدم بالا روم
بازم رهان بازم رهان کاین جا به زنهار آمدم
من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم
دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم
من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر
آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم
ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر ببین
آن جا بیا ما را ببین کان جا سبکبار آمدم
از چار مادر برترم وز هفت آبا نیز هم
من گوهر کانی بدم کاین جا به دیدار آمدم
یارم به بازار آمده‌ست چالاک و هشیار آمده‌ست
ور نه به بازارم چه کار وی را طلبکار آمدم
ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کنی
کاندر بیابان فنا جان و دل افگار آمدم