آرامش

PEACE

آرامش

PEACE

مدتی یعقوب بودم بی بصر



مدتی یعقوب بودم بی بصر 

مدتی جویای یوسف در بدر 

مدتی حیران بودم من چیستم 

مدتی جویان بودم من کیستم 

عاقبت تحقیق چون کردم در خودم 

خود بودم یعقوب خود یوسف بودم 

نیست غیر از ذات ما موجود هیچ

فهم کن ای سالک حق رو مپیچ

خویش را دریاب خود را گم مکن

بی تو اینجا هیچ نبود بیخ و بن

گشت ظاهر از تو این تخم و شجر

ماده هر چیز خود هستی مگر 

جوش کلی در نهاد خویش دان

شاخ اندر تخم کی ماند نهان

کاین صور بی ماده نبود در نگر

راه پیشین بین که می یابی خبر 

نطفه کی ماند نهان اندر بدن

جوش خود بیرون بر آید از وطن

جوش دارد هر صور اندر نهاد 

گشت زن از مرد مرد از زن بزاد

گه بودی جد و گه گشتی پدر

گاه بودی نطفه گاه بودی پسر

گاه بودی سنگ و گه گشتی ثبات

گاه گشتی آب و گه آتش بدی 

گاه بودی خاک و گه بادی شدی 

گاه گشتی آسمان گه آفتاب

گاه بودی بحر گه در کوزه آب

گاه نان و گاه هم لقمه بودی 

ور غذایی آمدی احیا شدی 

سیر خود را یاد کن از عقل خود 

تا خبر یابی ز خود ای مرد دل 

هر شیء راه حا باشد این چنین

حال خود را همچنان دان و ببین



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد